The best way

The best way
 
Design by : NazTarin

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 21859
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

سلام به همه شما دوستان عزیزم. امید وارم خوشتون بیاد.

یه روزی تنها بازمانده یه کشتی شکسته به جزیره کوچیکی که خالی از سکنه بوده میرسه. اون طرف با دل لرزون دعا می کنه که خدایا نجاتم بده...

اگرچه روزهایی رو به امید این که کسی بیاد و نجاتش بده پشت سر میزاره و اما کسی نمیاد.

تا این که تصمیم میگیره با تیکه تخته پاره های کشتی یه کلبه بسازه تا خود رو از خطرات محافظت کنه و دارایی های اندکی که براش مونده بوده رو در داخل اون نگه داره.

یه روزی که برای جست و جوی غذا بیرون رفته بود، هنگام برگشتن می بینه که کلبه اش در حال سوختن هست و دودی از اون به آسمون بلند میشه.از شدت ناراحتی و اندوه فریاد میزنه:

خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟

صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب بیدار میشه، کشتی اومده بود تا نجاتش بده.

مرد بعد از این که نجات پیدا میکنه از اونها می پرسته شما از کجا فهمیدید که من این جا هستم؟

اونا جواب میدن:

ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم...

دوستان عزیز، وقتی که اوضاع خراب میشه نا امید شدن آسونه، ولی ما نباید دلمون رو ببازیم،چون حتی در میان درد و رنج،دست خدا در کار و زندگی ما هست.

به یاد داشته باش اگر دفعه بعد کلبه ات سوخت و خاکستر شد،ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند....

 



نظرات شما عزیزان:

مریم
ساعت15:47---20 فروردين 1392
این مطلبو خونده بودم ولی هیچوقت من همچین حرفی به خدا نمی زنم بهش میگم آخه حکمتت چی بود از این کار و با صبوری منتظر می مونم تا متوجه حکمتش بشم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:, توسط مسعود